.

ساخت وبلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

به زودی با یه پست جدید برمیگردم :))

دوستون دارم

خدانگهدار همگی :))

 

+ راهی بجز دل کندن ندارم :)

کلیک :)

....
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-dear-diarya بازدید : 37 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:10

بسم الله الرحمن الرحیم

آدرس همیشگی، دائمی و ابدی خط خطی های یک ذهن آشفته: کلیک :)

نغمه باران :)

....
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-dear-diarya بازدید : 31 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:10

يه وقتايي هم هست كه هيچ احد و الناسي جز خدا و خودت حالت رو نميفهمه...

صدي : بريز بيرون اجي

من : چيز خاصي نيست...

:):

خدايا فقط تو رو دارم ...ميدونستي؟ ...اره حتما ميدوني :)

....
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : ) meaning,) emoticon,) meaning in text message, نویسنده : my-dear-diarya بازدید : 56 تاريخ : سه شنبه 7 دی 1395 ساعت: 12:46

....
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-dear-diarya بازدید : 91 تاريخ : سه شنبه 7 دی 1395 ساعت: 12:45

به نظر من اه كه ميكشي اون هواي به قولا الوده (co2 بيشتر o2) رو زودتر از بدنت خارج ميكني كه حالت بهتر بشه ... اكسيژن برسه به اون سلول هات و كم كم مغزت هم بيشتر به كار بيوفته و شروع كني به پرسيدن سوال هاي مختلف از خودت . حديث نفس هات افزايش پيدا ميكنه و انگار يك صندلي براي متهم و يك صندلي براي قاضي در مغزت رديف و ميكني و قسمت جالبش اينه كه روي هر دوي صندلي ها خودت نشستي و همين باعث سختي و سردرگمي بيشترت ميشه . روي دو تا صندلي ميشيني و سوال ها بي مقدمه شروع ميشن : قاضي : چرا ؟ من : كمي فرصت فكر كردن به من بده قاضي جان :) قاضي : چرا تو ؟  من : اما من هنوز دارم به سوال قبليت فكر ميكنم ... قاضي : ديدي وقتت رو سوزوندي ، حروم كردي ، رفت ؟ چرا ؟ من : مجبورم سوال هاي قبليت رو بعدا جواب بدم تا به سرعتت برسم قاضي جان! :) حتما در همون لحظه اقدام دلايل قانع كننده و كافي براي خودم داشتم :) قاضي : بس كن ! تو محكوم به ازادي هستي ! كاري نكن كه محكوميتت سنگين تر بشه! من : منظورت چيه قاضي جان ؟ قاضي : ازادي زياد مجازاتي كه باعث ميشه قدر محدوديت ها تو بدوني! من :   هر بلايي كز تو ايد رحمتي است . من رو به ب ....ادامه مطلب
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-dear-diarya بازدید : 63 تاريخ : سه شنبه 7 دی 1395 ساعت: 12:45

از وجود نازنين و پر از محبت رز در كنار خودم بسيار خرسندم.

امروز اومد خونه مون و من يكي از كپي هاي اضافه ي برگه مقاطع رو بهش دادم.

يك روز هم بعد از مدرسه به پيشنهادش رفتيم كافه كه خيلي خوش گذشت :)

خيلي عزيزي برام رز جانم ❤️ خوشحالم كه همكلاسي و دوست گلم هستي❤️

....
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : رز بجانب الدجاج المشوي,رز جانبي,ارز طبق جانبي, نویسنده : my-dear-diarya بازدید : 40 تاريخ : سه شنبه 2 آذر 1395 ساعت: 8:14

امروز طرفاي ١١ صبح رز جان اومد خونمون تا مشكل رياضيش رو از من بپرسه و من تا جايي كه تونستم كمكش كردم و با هم ديگه چند تا مسئله حل كرديم و همفكري كرديم براي راه حل هاشون :)  خودم رو كه وزن كردم از هر چي ناهار و شام بود دل زده شدم! رو اوردم به ميوه و سبزيجات! اين بود كه ظرف ناهار من شامل شد از : سيب، گوجه،پرتقال و سبزي جعفري! چه شود! خخخ :)) رز استرس زيادي داره و من سعس ميكنم بهش دلداري بدم. دوست دارم رزي :) زنگ ادبيات استاد عزيز در مورد كولي ها و كولي هاي مختص شهرمون صحبت كردند. اينكه به ادم هايي گفته ميشه كه خلاف عرف جامعه عمل ميكنن و شوخ هستند.  امروز زنگ رياضي رزي مورد هدف استاد قرار گرفته بود . دام براش سوخت اما بهش گفتم دوره اي كه ما ها گذرونديم و براي تو هم ميگذره. به دل نگير :) + وقتي قولي ميديد عمل كنيد و بقيه رو در شرمندگي اشتباه تون فرو نبريد! (داستان من با مشاور عزيز!) ....ادامه مطلب
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : دنیای این روزای من,میدونی این روزا حالم, نویسنده : my-dear-diarya بازدید : 88 تاريخ : سه شنبه 2 آذر 1395 ساعت: 8:14

كه مثلا پرت بشي وسط قالب وبلاگت و با ستاره ها بچرخي و بچرخري ... چه حالي داره! :)

....
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-dear-diarya بازدید : 71 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 21:10

دبیر ریاضی - مبحث احتمال :

یکی هم میگه نگید تاس ها رو بالا میندازیم ، یکم باکلاس تر بگید ، کچل ها رو پرت میکنیم بالا ! :))

....
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : ریاضی و خنده,ریاضی خنده دار,ریاضی خنده, نویسنده : my-dear-diarya بازدید : 63 تاريخ : يکشنبه 16 آبان 1395 ساعت: 16:29

دیروز به پیشنهاد خنده رو ( بعد از ترک خنده های این دختر رو خیلی دوست دارم ) که گفت خودش مدتی کتابخانه کنار دریا رو میره و تقریبا راضی طرفای 4:30 کیف مدرسم رو از کتاب های زیست و عربی و پر کردم و راهی کتابخانه که یک 10 دقیقه ای برای رسیدن به اونجا راه افتادم . فرصت خیلی مناسبی بود که از فضای خونه جدا بشم و دلم رو باز کنم ! دیدن آدم های مختلف ، مغازه هایی که تغییر کرده بودن ( دوچرخه فروشی و چند جای دیگه عوض شدن ) ، درخت ها و ... وقت خوبی برای فکر کردن رو فراهم میکرد . اول از همه به این فکر کردم که واقعا مهم نیست سال دیگه که کنکور دادم چه رتبه و نتیجه ای بگیرم ! من دارم تلا ....ادامه مطلب
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-dear-diarya بازدید : 53 تاريخ : يکشنبه 16 آبان 1395 ساعت: 16:29